میون سفره ی ما
شبای عید سبزه ی نو
شوق دستای من و طراوت دستای تو
میون سفره ی ما شبای عید سیب گلاب
قصه ی مادربزرگ و لحظه ی شیرین خواب
میون سفره ی ما
شبای عید سرکه ی ناب
پاکی آیینه و زلالی یه تنگ آب
میون سفره ی ما
شبای عید خوشه ی سیب
بوی جوگندمیه پدر ، توی آیینه ای پیر
میون سفره ی ما
باز سمنو ، بازم دعا
میون سفره ی ما
شبای عید فقط خدا
میون سفره ی ما
شبای عید فقط ظرف سماق
قاب عکس خاتم و آیینه شمعدون تو اتاق
میون سفره ی ما
شبای عید سکه زرد
دعای عزیز مادر ، با دو تا چشمای تر
میون سفره ی ما
باز سمنو ، بازم دعا
میون سفره ی ما
شبای عید فقط خدا
سال نو مبارک ـ شعر رو از رادیو جوان نوشتم
شاید یه روزی, یه جایی, من و تو همدیگرو ببینیم و تو بگی چقدر دلت میخواسته که منو دوباره ببینی و بهم بگی که چقدر دوسم داری و من بهت لبخند بزنم و ... .
شاید یه روزی, یه جایی, من و تو همدیگرو ببینیم و بشناسیم و تو زل بزنی تو چشام و از کنار هم رد شیم, درست مثل همیشه.
شاید یه روزی, یه جایی, من و تو همدیگرو ببینیم و تو خودتو معرفی و کنی و بگی چقدر دلت میخواسته که منو دوباره ببینی و بهم بگی که چقدر دوسم داری و من خیلی ساده بهت بگم ببخشید آقا, به جا نمیارم و از کنارت رد شم!
اون موقع شاید تو دلم بهت بخندم و سعی کنم قیافتو وقتی بهت گفتم به جا نمیارم تو ذهنم نگه دارم - لبای آویزوون و شونه های افتاده و قیافه ی کج و کول - آخه میدونی شاید بخوام که پست باشم.
به همین سادگی . باور کن!
۲۱/۹/۸۶
- والنتین -