-
سال نو مبارک
یکشنبه 26 اسفندماه سال 1386 14:05
میون سفره ی ما شبای عید سبزه ی نو شوق دستای من و طراوت دستای تو میون سفره ی ما شبای عید سیب گلاب قصه ی مادربزرگ و لحظه ی شیرین خواب میون سفره ی ما شبای عید سرکه ی ناب پاکی آیینه و زلالی یه تنگ آب میون سفره ی ما شبای عید خوشه ی سیب بوی جوگندمیه پدر ، توی آیینه ای پیر میون سفره ی ما باز سمنو ، بازم دعا میون سفره ی ما...
-
شاید ...
پنجشنبه 16 اسفندماه سال 1386 16:38
شاید یه روزی, یه جایی, من و تو همدیگرو ببینیم و تو بگی چقدر دلت میخواسته که منو دوباره ببینی و بهم بگی که چقدر دوسم داری و من بهت لبخند بزنم و ... . شاید یه روزی, یه جایی, من و تو همدیگرو ببینیم و بشناسیم و تو زل بزنی تو چشام و از کنار هم رد شیم, درست مثل همیشه. شاید یه روزی, یه جایی, من و تو همدیگرو ببینیم و تو خودتو...
-
...........
دوشنبه 24 دیماه سال 1386 15:12
بیخود جوشیدی و من چه بیباکانه به چشمان غضب کرده ی تو خندیدم, تو چه آسان پاسخ دادی! همه ی هستی من را به فنا دادی و من غرق چشمان هوس انگیزت بودم! ـ والنتین ـ ۱۰/مهر/۸۶
-
آخرین پستم برای تو ...
پنجشنبه 6 دیماه سال 1386 23:50
نازنینم اومدم بگم که همه چیز تموم شد. نه واسه اینکه بزنم زیر عشق و عاشقی. نه واسه اینکه دل به یکی دیگه بستم و دلداده ی یکی دیگه شدم. ایستگاه اتوبوس نیست که یکی بیاد و یکی بره. دله! خودم دارم تمومش میکنم. به همین راحتی. باور کن! تا کی من از تو بگم بدون اینکه تو حتی فک کنی منم وجود دارم. ۸ یال برات نشستم و ۵ سال نوشتم....
-
تولدت مبارک گلم
چهارشنبه 28 آذرماه سال 1386 14:28
بیا به یه چشمک بپرونیم خو ابو از چشمای ماه ب ه یه بوسه بکشیم ستاره هارو به جنون به یه لبختد بپریم تا آسمونا من تو به یه بوسه,به یه چشمک,به یه لبخند میکنیم دنیارو ویرون من تو میتونیم به یه ختده برداریم فاصله هارو از میونه جاده ها من و تو به یه امشب زیر بارون میمونیم میخندیم میرقصیم همه خواهند فهمید که یه امشب در دل من...
-
...
سهشنبه 6 آذرماه سال 1386 18:39
مومو, اسم مومو رو انتخاب کرد, چون یه مهربون بهش گفت مومو ....... چون یه قشنگ ورقای سفیدو یراش آبی کرد ................ مومو خسته شده ............. مومو دلش یه بغل واسه گریه نمیخواد ...... چون دیگه بغلی نیست ......................... مومو تنهاست, خیلی نتها ...... دلش دست گرم میخواد .... یه گوش واسه شنفتن حرفاش میخواد...
-
من و تو ...
پنجشنبه 1 آذرماه سال 1386 16:22
من چه میدانستم چشمان تو هوس بازی دارد... و نگاهت هر روز از پس چهره ی من میگذرد. من و تو بودیم ما, آیا؟ چه محالی خنده ام میگیرد؛ من و تو گر ما بودیم من که الان نبودم شاعر سرکردان این دوره ی نامردی ها!!! - والنتین - ۱۹/مهر/۸۶
-
و اینچا جایی دیگر
یکشنبه 20 آبانماه سال 1386 14:38
دوستانی داشتم با قلب هایی از جنس بلور, صمیمیتی به گرمی آفتاب و بخششی همچون باران. چه صفایی داشت اون موقع ها. چه خوش بودیم. چه ساده با هم بودیم بی اونکه فکر کنیم روزی چه از هم دور می افتیم.چه ساده با هم می خندیدیم و چه ساده بدون هیچ چشم داشتی برای هم بودیم. چه سخت نبودنشون رو پذیرفتم. اما واقعا قبول کردم؟ گول زنکی برای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 مردادماه سال 1386 20:33
خب بعد از هک شدن سایت پرشین بلاگ که من توش یه بلاگ داشتم با تقریبا ۵ سال خاطره و بعد از اینکه فهمیدم چجوری میشه دوباره واردش شد - که وقتی رفتم فهمیدم یه سری از امکاناتش بهم ریخته - اومدم تو بلاگ اسکای یه وبلاگ جدید با یه نام جدید - در واقع عوض کردن اسم بلاگ واسه اینه که خیلی وقت بود که میخواستم اسم بلاگمو عوض کنم -...